کلیک کنید 3 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری در باز شد و دختر پیش رویش آماده ی نواختن مشتی دیگری دختردستی به چتری های ش که به مدد رنگ مو، بور شده بود کشید و آن را از روی چشمهایش کنار زدو پشت چشمی نازک کرد و با لحنی طلب کارانه گفت: -ترو خدا این زنگتون رو درست کنید به ربع ساعت ،دارم زنگ می زنم و تازه یادم اومد که زنگتون خرابه.! سپس بی توجه به پریناز قری به گردنش دادو بدون تعارف داخل حیاط شد. درحالی که به هیکل درشت مژگان با آن ماتنوی آبی تنگ تُرشش، نگاه چه وجه اشتراکی میکرد درحیاط را پشت سر او بست وبا خود فکر کر سپس در حالی که » ؟ من با این دختر دارم که باعث این دوستی شده سعی میکرد افکارش را نظم دهد گفت: زنگمون خرابه، چون مرد توی خونه نیست که درستش کنه! بابا که از خروس خون تابوق سگ توی اون مغازه ی پنج متری ، شیر و نخود ولوبیا می فروشه مامانم که دستش به نگار بنده، منم که حال روزم رو میبینی!درثانی بابام خوشش نمی اید که وقتی نیست نامحرم بیاد خونمون. مژگان روی پله ی حیاط نشست و نگاهی به کتابها انداخت:


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها