کلیک کنید 5 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -صورتت که ای بدک نیست چرا شوهر نمیکنی آمارش رو دارم توی محل هم کم خاطر خواه نداری؟حداقل شوهرت واست موبایل میخره با این حرف مژگان اخم هایش را درهم کشید.نمیدانست این دختر چرا اینقدر از تحقیر کردن او لذت میبردمژگان که سگرمه های درهم اورا دید با دست های بزرگش محکم به پشت او زد و گفت: -بی خیال بابا . خودم واست میخرم.! پریناز از شدت درد صورتش در هم شد وزیر لب نالید: -آخ پشتم ،دختر عجب دستهای بزرگ و سنگینی داری مژگان از کنار پریناز بلند شد با چکمه ای پاشنه بلندش چند قدم رفته باز گشت و چشمهای بادامی ریزش را که مدد لنزو خط چشم کمی درشت تر شده بود کمی باریک کرد و پرسید: -پری واقعا خواستگار هات به خاطر معلولیت خواهرت نگار پا پس میکشن. پریناز کلافه از بحث پیش آمده . گفت:


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها