کلیک کنید 8 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری »؟! کیو میگی : پرینازچشم های درشت راکمی ریز کردوگفت -بابا همسایه ی بغل دستون رو میگم.دارند وسایل هاشون رو خالی می کنند کتابهایش را دسته کرد و به کناری گذاشت -خب به سلامتی ، جای خانوم کریمی اومدند، خدا کنه زیاد شلوغ و پلوغ نباشند. - نه بابا فکرنمی کنم، یه پیرزن وپیرمردبودند.وقتی زنگ خراب تون روفشار می دادم تا بلکه خدا بخوادودرو باز کنی رفتم تو نخشون،یه پسر خوش تیپ و خوش هیکل هم کمکشون می کرد. نمی دونی چه تیکه ایی بود،قد بلند ، حدود هشتاد، نود، هیکل ورزشکاری ،چارشونه، سبزه و چشم ابرو مشکی، دلم براش ضعف رفت، فقط یه عیب داشت! پرینازبا چشمهایی متعجب پرسید: چه عیبی!؟ مژگان در حالی که ازروی پله های سنگی حیاط بلند می شد گفت: -بزرگترین عیبش حیا بود،حتی یه نیم نگاه به من هم نکرد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها